ای خالق مهربان، مرا وسیله صلح و آشتی قرار ده. تا در جایی که نفرت است حامل عشق، جايي كه خطاكاري و بدي است حامل گذشت ، جايي كه نفاق است حامل يكرنگي، جايي كه نادرستي است حامل درستي، جايي كه شك است حامل يقين، جايي كه نوميدي است حامل اميد، جايي كه تاريكي است حامل نور و در جايي كه غم است حامل شادي باشم . « آمين»
به درختان جنگل گفتم: شما با این عظمت چرا از تکه آهنی به نام تبر می رنجید؟ گفتند: رنجش ما از تبر نیست از دسته آن است که از جنس خود ماست !!
درد من مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت، بي عرضگي را صبر، و با تبسمي بر لب اين حماقت را حكمت خداوندي مي نامند. (گاندي)
صاحبدلي بر فراز منبر گفت: مردم !! هر كس از شما كه مي داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد، كسي يرنخاست. دوباره گفت: حالا هركس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است ، برخيزد! باز كسي برنخاست. گفت در عجبم از شما كه به « ماندن» اطمينان نداريد، اما براي « رفتن» نيز آماده نيستيد! تذكرة اولياء
پشت چراغ قرمز، پسركي با چشماني معصوم و دستاني كوچك گفت: چسب زخم نمي خواهيد؟ پنجتا صدتومن، آهي كشيدم و با خود گفتم : تمام چسب زخمهايترا هم كه بخرم ، نه زخمهاي من خوب مي شوند و نه زخمهاي تو ... حسينپناهي
چارلي چاپلين: آموختهام كه با پول ميشود خانه خريد ولي آشيانه نه؛ رختخواب خريد ولي خواب نه؛ ساعت خريدولي زمان نه؛ مي توان مقام خريد ولي احترام نه؛ مي توان كتاب خريد ولي دانش نه؛ ميتوان دارو خريد ولي سلامتي نه؛ مي توان آدم خريد ولي دل نه؛